عباس محمدی: اولین دفتر غزل سید ابوالفضل صمدی با نام «خیابان حصار» شاید می‌توانست یکی دو سال پیش هم به زیور طبع آراسته گردد.

چرا که قریب به اکثریت این کارها آن زمان نیز بودند اما هنوز هم دیر نیست چرا که  شعر اگر شعر باشد تاریخ مصرف‌پذیر نیست  و به رودخانه دائمی می‌ماند که در تمامی فصول جریان دارد و آواز رفتنش زندگی را به دیگران یادآوری می‌کند.

کتاب 1000 نسخه‌ای «خیابان حصار» که انتشارات سخن گستر به زیور طبعش آراسته از نام و طرح جلد و صفحه آرایی، بهره‌ای میانه برده و به‌جای آن، این مجموعه‌ 80 صفحه‌ای از غلط‌های تایپی بی‌بهره نمانده است؛ گویا ناشر محترم نخواسته به خویش، قدری زحمت دهد.

از این نکته که بگذریم چینش شعرها و ترتیب چیدمان در حقیقت نحوه‌ ترتیبی اشعار و انتخاب آن‌هاست که نشان از آن دارد که گویا انتخاب در چیدمان اشعار عجولانه بوده و از اصل خاصی پیروی نمی‌کند این در حالی است که شاعر می‌‌توانست از لحاظ تاریخ سرایش کارها را با ذکر تاریخ در پایان هر شعری بیاورد و یا... به هر صورت در این دفتر هستند غزل‌های مناسب‌تری که می‌توانستند صفحه اول را به خویش اختصاص دهند، هر چند غزل اول،  غزلی بایسته است اما شاعر می‌توانست با انتخابی آگاهانه غزلی مانند غزل‌های 14 و یا 21 تا 25 را در آغاز دفتر بیاورد که هم برای مخاطبانش آشناترند و هم اینکه جذابیت و شاکله‌ این اشعار سبب جذب خواننده برای جذب دیگر اشعار مجموعه می‌شد.

جدای از همه این‌ها که تنها شاکله‌ ظاهری اثرند اگر مجموعه را تورقی بکنید می‌فهمید که شاعر مجموعه ارتباطی عمیق و ناگسستنی با ادبیات کهن ایران زمین دارد و به خوبی از گذشته خویش و داشته‌هایش آگاه است و می‌داند که چه می‌گوید و باید چه بگوید اما نکته‌ای که غیرقابل چشم‌پوشی است سهل انگاری و بهتر است گفته شود، آسان پذیری و کم‌حوصلگی شاعر است که در برخی از بیت‌ها، مصرع‌ها و ترکیب‌ها و استفاده غیرمتعارف از حروف ربط و اضافه و... خود را نشان می‌دهد.

این اتفاق بیشتر در بیت‌های میانی خود نمایی می‌کند و انگار این سهل انگاری در شاعر نهادینه شده باشد، مثلاً در مصراعی می‌گوید: «دق کرد آن قناری و افتاد از نفس...» درصورتی که باید از نفس افتادن پیش از دق کردن می‌آمد هر چند ضرورت‌های وزنی را هم در نظر بگیریم. یا در جایی دیگر: «آواز او حواس تو را پرت کرده بود/ از درد بی‌توجهی اما عذاب شد» که ارتباط معنایی و افقی بیت کمرنگ می‌نماید و در حقیقت نبودن این بیت به غزل لطمه‌ای نمی‌زند و در غزلی دیگر در بیت دوم، مصراع دوم: «... آغاز، آن آغاز دیرینش به جا مانده ست »؛ انتظار خواننده از این بیت این است که مصراع دوم با اما شروع شود و این تکرار که برای تأکید آمده چندان خوش ننشسته و یا در غزل 9 بیت سوم: «به خاطر تو به یک تکه نان شدم محتاج/برای شاخه گل از بس شکست قلک من».

اگرچه شاعر به‌دنبال کشف فضایی امروزی و طرحی نو در انداختن بوده اما نحوه‌ بیان، بیتی طنز ساخته است که با ساختار کلی فضای این غزل متفاوت می‌نمایاند و از همین دست سهل انگاری‌ها و آسان‌گیری‌ها در گویش و سرایش این مجموعه می‌توان به بیت‌ها و مصراع‌های زیر اشاره کرد:
از این به بعد جوان کسی نمی‌میرد/شکفته برسر هر شاخه نوش‌داروها(بیان بیت).
دوای پستی انسان هنوز هم عشق است/نهفته باشد اگر سال‌ها به پستوها...(نحو جمله).

شهر در شهر، خیابان به خیابان پی تو... (استفاده از در به جای به).
دل خوش باور ما را به فریبی ببرند/کی می‌آیی دل بی‌صاحب ما را ببری (نداشتن ارتباط افقی).

گو همه عمر از آن دوری و پرهیز شود...(استعمال گو به جای دگر).
این گل به دستانت می‌آید... (که معمولاً برای این موارد می‌گویند فلان چیز به رنگ لباست می‌آید یا به رنگ پوستت و از این دست).

پاره‌ سنگی بزن بگذار در هم بشکند...(استفاده از کلمه‌ پاره‌ به جای تکه، آن هم به گونه‌ای که «ای» پاره‌‌ کشیده تلفظ می‌شود تا وزن رعایت شده باشد).

و همین گونه‌اند بیت‌هایی از غزل‌های 18، 25، 26، 28، 29 که همه و همه‌ سهل انگاری‌های خاص شاعر را دارا هستند و همه‌ این سهل‌انگاری‌ها از ساده‌گویی‌های شاعر نشأت می‌گیرند و اگر یقیناً شاعر جوان دیگری می‌بود بسیار بسیار بیش از اینها با این زبان روایت پر اشتباه روایت می‌کرد و می‌سرود و چه بسا که بیراهه می‌رفت.

سرودن شعر ساده‌ اما پر مغز و زیبا و همه پسند کار هر کس نیست و علاوه بر نبوغ ذاتی، پشتوانه‌ مطالعاتی و علمی می‌خواهد که این هر 2 در صمدی جمع‌اند و اگر از این سهل‌انگاری‌ها بگذریم شعرهایی بی‌نقص می‌بینیم که هر کدامشان برای یک نمونه ماندگار، شاعری جوان را بس است. از این دست غزل‌ها می‌توان به غزل‌های شماره 1 تا3، 5، 6، 8، 11تا 18، 21 تا 26، 31، 34، 37 اشاره کرد که غزل‌هایی بی‌نقص‌اند و از این دست غزل‌ها می‌توان به شاعرانگی‌اش پی برد.

و از آنجا که گفته‌اند: عیب می‌جمله بگفتی هنرش نیز بگو، باید گفت شعر صمدی فرزند زمان خویش است.

می‌توان گفت که نگاه عمیق اجتماعی شاعر در این شعرها نشان از نگاهی حافظانه دارد و بیانگر رندی شاعر است و از حسن اتفاق در همین شعرها به حکمت سعدیانه و عرفان عطاری، نیز بر‌می‌خوریم؛ البته نه آشکارا و تقلیدگون و متناقض با شخصیت شعری و زبانی شاعر که همه‌ اینها نشان از شناخت شاعر و پشتوانه‌ غنی او دارد که توانسته همه داشته‌ها و آموخته‌هایش را در زبانی نو به شعرهای‌تر و تازه‌ای بدل کند .

نگاه ریز بین و موشکافانه دقیقش را چونان دریچه تماشا برای مخاطبان ساخته تا آنها را به دیدن جهانی دیدنی وادارد. در همین بیت‌هاست که شاعر به روایت درد مشترک آدمی می‌پردازد، انسان تنها و سردر گریبان، رانده شده‌ای از ملکوت که تنهایی‌اش را در هبوط به دوش می‌کشد و کویر خشکسال گمراهی‌اش را بی‌هدف، به‌دنبال باران رحمت قدم می‌زند: «بگو کجا ببرم پاره‌های روحم را / کجاست آنکه بخواهد مرا بدن باشد.» یا «خدای من مگر این آرزوی من کفر است / که با بهار در این کوچه هم قدم باشم»، دیگری: «کبوتری و چه میدانی از اسارت من/ چه حسرتی است که دور از تو و حرم باشم»، یا آنجا که می‌گوید: «باران به رود، موج به دریا، صدا به کوه/انسان سرشکسته تنها کجا رسید؟» و یا «دوری حصار، عاشقی و دوستی حصار، انبوهی از حصار مرا درمیان گرفت».

همه این روایت‌ها، جامع و جامعه نگر و برون گرا است که سبب ارتباط بیشتر با مخاطب می‌شود و مخاطب را وامی‌دارد تا برخی بیت‌ها و مصراع‌ها را برای چند لحظه چند بار زیرلب زمزمه کند. در کنار این موارد لطیفه دیگری وجود دارد ؛ شاعر در موارد بسیاری از نمادها استفاده کرده و در پاره‌ای از آنها به یک تصویر از چند بعد نگریسته است. یعنی در هر شعر زاویه دید خویش را تغییر داده و از زاویه‌ای متفاوت نگریسته است. اگرچه این گونه‌گون‌نگری‌ها سبب تکرار نشده و همین موجب جذابیت بیت‌ها و شعرهای قرین و قرینه اش شده‌اند. چه بسیارند این بیت‌ها که مجال آوردنشان در این مقال نیست.در پایان غزلی از این دفتر را با هم مرور می‌کنیم، باشد که شاهد دفترهای دیگری از هنر این جوان شاعر باشیم.

گره وانشدنی
هرگز گرهت از غزلم واشدنی نیست
این غنچه دلتنگ شکوفا شدنی نیست
شاید تو که از کوه روانی بتوانی
این برکه دلتنگ که دریاشدنی نیست
هر ماه که می‌آید از این خانه فراریست
این خانه ویران شده زیباشدنی نیست
افتاده به بن بستم ودر پیش ندارم
راهی به جز آغوش تو اما شدنی نیست
عشق تو بزرگ است برای دل تنگم
اندوه تو در سینه من جاشدنی نیست
امروز جهان هیچ، که انگار به تاریخ
خوش نقش‌تر از چشم تو پیداشدنی نیست

کد خبر 53230

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز